گوي بيان 40 :
گنجشكها پر زدند
سگهاي بيصاحب كوچه گريختند
تنها كودك نميترسيد
زيرا كه خواب ماه و ستاره و عروسك را ميديد
وقتي كه شهر ويران شد!
........
دوباره شهر
ساخته خواهد شد
پيچك روي ديوارهاي خوني را خواهد پوشاند
همه چيز همان خواهد شد
كه بود
اما !
ما همان نيستيم كه بوديم
با آنچه كه بر ما رفت.
"قدسي قاضي نور (كتاب پاي بستن چه سود، فراري دل بود)"
گنجشكها پر زدند
سگهاي بيصاحب كوچه گريختند
تنها كودك نميترسيد
زيرا كه خواب ماه و ستاره و عروسك را ميديد
وقتي كه شهر ويران شد!
........
دوباره شهر
ساخته خواهد شد
پيچك روي ديوارهاي خوني را خواهد پوشاند
همه چيز همان خواهد شد
كه بود
اما !
ما همان نيستيم كه بوديم
با آنچه كه بر ما رفت.
"قدسي قاضي نور (كتاب پاي بستن چه سود، فراري دل بود)"
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی