گوی بیان 62 :
در خون من
شورشی بر پاست
از آنگونه که در شراب
به وقت رسیدن
ودر کلام
به وقت عاشقانهها
واژهها میآشوبند مرا
از آن گونه که تن تو
آب را
وجادوی کلام
پیامبران را.
گاه سپید بافههای امید را
پرچمی میسازم و
میافرازم
در آواز پسر بندری
تا فراموش کند
کرجی کهنه پدر را
که در آبها به شکار نان رفت
و فرو شد
بسان خورشیدی در غروب دریا
و بر نیامد
در هیچ بامدادی.
واژهها میآشوبند مرا
از آنگونه
که خدا
پیامبران را.
" فرشته ساری "
در خون من
شورشی بر پاست
از آنگونه که در شراب
به وقت رسیدن
ودر کلام
به وقت عاشقانهها
واژهها میآشوبند مرا
از آن گونه که تن تو
آب را
وجادوی کلام
پیامبران را.
گاه سپید بافههای امید را
پرچمی میسازم و
میافرازم
در آواز پسر بندری
تا فراموش کند
کرجی کهنه پدر را
که در آبها به شکار نان رفت
و فرو شد
بسان خورشیدی در غروب دریا
و بر نیامد
در هیچ بامدادی.
واژهها میآشوبند مرا
از آنگونه
که خدا
پیامبران را.
" فرشته ساری "
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی