گوی بيان 80 :
...
روشن تر از خاموشی، چراغی نديدم،
و سخنی، به از بیسخنی، نشنيدم،
ساکن سرای سکوت شدم،
و صدرهی صابری درپوشيدم،
مرغی گشتم؛
چشم او، از يگانگی،
پر او، از هميشگی،
در هوای بیچگونگی، میپريدم،
کاسهای بياشاميدم که هرگز، تا ابد،
از تشنگی آن سيراب نشدم.
" بايزيد بسطامی "
روشن تر از خاموشی، چراغی نديدم،
و سخنی، به از بیسخنی، نشنيدم،
ساکن سرای سکوت شدم،
و صدرهی صابری درپوشيدم،
مرغی گشتم؛
چشم او، از يگانگی،
پر او، از هميشگی،
در هوای بیچگونگی، میپريدم،
کاسهای بياشاميدم که هرگز، تا ابد،
از تشنگی آن سيراب نشدم.
" بايزيد بسطامی "
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی