گوي بيان 43 :
..........
واي باران ؛
باران ؛
شيشه پنجره را باران شست.
از دل من اما ،
- چه كسي نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربي رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
مي پرد مرغ نگاهم تا دور،
واي ، باران ،
باران ،
پر مرغان نگاهم را شست.
واي باران..........
............
" حميد مصدق "
..........
واي باران ؛
باران ؛
شيشه پنجره را باران شست.
از دل من اما ،
- چه كسي نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربي رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
مي پرد مرغ نگاهم تا دور،
واي ، باران ،
باران ،
پر مرغان نگاهم را شست.
واي باران..........
............
" حميد مصدق "
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی