گوي بيان 47 :
از مرگ ...
هرگز از مرگ نهراسيده ام
اگرچه دستانش، از ابتذال، شكننده تر بود.
هراس من_ بارى _ همه از مردن در سرزمينى است
كه مزد گوركن
از آزادى آدمى
افزونتر باشد
جستن
يافتن
و آنگاه
به اختيار برگزيدن
و از خويشتن خويش
باروئى پى افكندن .....
اگر مرگ را از اين همه ارزشى بيشتر باشد
.حاشا كه هرگز از مرگ هراسيده باشم
" شاملو "
از مرگ ...
هرگز از مرگ نهراسيده ام
اگرچه دستانش، از ابتذال، شكننده تر بود.
هراس من_ بارى _ همه از مردن در سرزمينى است
كه مزد گوركن
از آزادى آدمى
افزونتر باشد
جستن
يافتن
و آنگاه
به اختيار برگزيدن
و از خويشتن خويش
باروئى پى افكندن .....
اگر مرگ را از اين همه ارزشى بيشتر باشد
.حاشا كه هرگز از مرگ هراسيده باشم
" شاملو "
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی